میخواهی با من بمانی...میخواهی تنهائیت را باد ببرد...
چشمهایت را ببند...قلبت را آماده کن...
باد میوزد...من می آیم...با نگاهی عاشق...
چترت را کنار بگیر...لبهایت را برای بوسه باران آماده کن...
می آیم ...میبوسم...میبویم...مینوشم از جام چشمهای عاشقت...
شراب عشق را...و من همچنان مست عشق توام...

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 1:43 بعد از ظهر |
بازدید : 349 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
اینجا می مانم... به خاطر آنچه که... به خاطرش زنده مانده ام... با هر تفسیری ...این منم...جاوید عشق...ویا با هر نامی این تو میگذاری... و یا با هر کلامی ...این منم ... همان تنهاترین... که باز هم ...با تعبیری متفاوت آمده ام...میخواهم بمانم...باتو ...با عشق...میخواهم جاوید بمانیم...من و تو...تنهای تنها...در این سرزمین...با یک قلب...با یک احساس...با یک نگاه...نگاهی که سالها در انتظارش مانده بودم...

|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 1:25 قبل از ظهر |
بازدید : 304 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
می نشینی روبرویم...
ماه...
حسادت می کند...
باران میبارد...
چتری نداریم...
در آغوشم جای میگیری...
خیس میشویم...
اشکهایمان با قطرات باران ...
کسی نمیداند...
هیچ کس متوجه نمیشود...
که من و تو اشک میریزیم...
آسمان قلبمان چه آبی میشود...
عشق زیبا میشود...

|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 11:53 بعد از ظهر |
بازدید : 274 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
اگرعشق نبود ...به کدامین بهانه ای دلی را میشکستیم...
چگونه لحظه های عاشقی را خلق میکردیم...
و با چه کسی...رودخانه را عبور میکردیم...

|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 11:38 بعد از ظهر |
بازدید : 304 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
این لرزش دستهای من نیست...
دستهایم دارند با تو سخن میگویند...
گوش کن...حتما میشنوی...

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2