دلنوشته های همسفر عشق
بیقرار
دو شنبه 7 فروردين 1386 ساعت 6:2 بعد از ظهر | بازدید : 518 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

امشب میخواهم قلبم را برایت ترسیم کنم...

نیازی به آمدن نیست...

نامه رسان هم بگو نیاید...

آسمان چشمانم مال تو...

تا مرا از درونم ببینی...

شبها باخاطراتت اطاقم را نورانی میکنم...

 من همچنان ترسیم میکنم آمدنت را

 

درون دل بیقرارم

 

برچسب‌ها: بیقرار ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


کی می آیی
پنج شنبه 3 فروردين 1386 ساعت 11:45 بعد از ظهر | بازدید : 495 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

 

بگو سرگرم چی بودی..؟!

 که اینقدر ساکت و سردی!

 تو که آرامشم بودی..

چرا دلواپسم کردی..؟!

 

هنوزچشم براه هستم...راستی روزی می آیی

و منو از این بی قراری رها کنی..

چشمهایم را نمی بندم...میترسم بیایی

و من تو را نبینم..

tifooss.coo.ir

 

 

برچسب‌ها: کی می آیی ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چشمهایت
پنج شنبه 3 فروردين 1386 ساعت 11:29 بعد از ظهر | بازدید : 527 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

چشمهایت را باز کن

میخواهم ماه را ببینم

 

برچسب‌ها: چشمهایت ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رخساره
چهار شنبه 1 فروردين 1386 ساعت 11:26 بعد از ظهر | بازدید : 529 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

چشمهای زیبای تو

نامش رخساره...نگاهش همچون رنگین کمان

موهایش شانه شکوفه ها

لبانش غنچه یاسمنها

دلش آسمانی

پرواز من به تاخیر افتاده بود

طبق معمول لپ تاپ روی پاهایم در سالن

انتظار...و نوشتن درد دلم

خانمی روی صندلی بغل من نشسته بود

با تلفن همراه مشغول صحبت بود

من هم سرگرم نوشتن بودم

صدای بلندش افکارم را بهم ریخت

منتظر شدم صحبتش تمام شه

بعد ادامه بدم...تمام کرد...من هم ادامه دادم

اون داشت به مانیتور نگاه میکرد

یکباره آرام گفت...آقا ببخشید...این سایت

لوکس بلاگ هستش...گفتم بله

گفت...اینی که مینویسی چی هست

گفتم دلنوشته...گفتند چه جالب...متن را تموم

کردم ...ذخیره کردم...دوباره وارد صفحه

اصلی شدم...کل مطالب را باز کردم

اولین متن را انتخاب کردم که مرور کنم

گفتند...ببخشید میشه مطلب رو بخونم

گفتم خواهش میکنم...متن را خوند

گفتند خیلی دلنشین و زیبا بود

این متن رو برای کی نوشتی

گفتم برای دلم...شخص خاصی وجود نداره

تبسم زیبائی کردند...ادامه دادند...

اسم وب شما چیه ...گفتم دلنوشته های

روزبه جاوید...نگاهی کردند...گفتند یعنی

شما آقای روزبه جاوید هستید

گفتم بله...دستش رو به طرف من دراز کرد...

گفتند من هم رخساره هستم...از آشنائی با شما خیلی خوشحالم...

من هم دستم را با تاخیر دراز کردم دستش را

گرفتم...من هم گفتم خوشبختم

دستم را رها نکرد...گفتند من از این دلنوشته ها

خیلی خوشم میاد...خلاصه تقریبا 15 دلنوشته

رو خوند...چشمهایش خیس شده بود

چشمان سبز ...و بر اثر اشک سفیدی چشم

قزمز شده بود...تحت تاثیر قرار گرفتم

کلی صحبت کرد...سئوالهای شخصی

و خیلی چیزهای دیگر...در مورد خودش هم کلی صحبت کرد...اهل ارومیه بود...پدرش از سرمایه

داران تهران بود...مجرد بود...شماره تلفن مرا

هم گرفت...به من میس داد...تا شماره اش هم روی موبایل من هم بیفته...الان نمیدونم چه کنم

نمیخوام کسی به من وابسته شه

چند بار زنگ زد...جواب ندادم

سال نو را اس داد...و نوشت اگر دوست نداری جواب بدی بگو...حال نمیدونم چه کنم

جواب اس را دادم...دلم نمیاد بی تفاوت باشم

میخوام امشب بهش زنگ بزنم

هر چه باداباد

عکس های عاشقانه زیر باران

برچسب‌ها: رخساره ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


آسمان عشق من
سه شنبه 1 فروردين 1386 ساعت 9:35 قبل از ظهر | بازدید : 497 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 http://otaghak.irجامعه دوستیابی با امکانات جالب

دریچه ای رو به خورشید...نگاهی عاشقانه... قلبی زلال و الهی...نگاهت را به زمین معطوف نکن...بگذار دلت سیر کند در اعماق سیرت خوبان...تماشا کن...ببین طراوت سبز جامگان را...نگاه عاشقانه شقایقها را بنگر...عاشق باش...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  

 

 تو پاسخ منی...تو انتهای شور و عشق منی..

در برابرت چه کنم..؟!

چه جمله ای را برقصانم تا لایق حضورت باشد..؟!

 بوی تنت مست و مدهوشم میکند..

این بوی بهار است یا رایحه شمیم توست..؟!

ای رویای عشق، بتابان گرمی عشق را بر یاسمنها...نسترنها...نگاهت را می جویم در نگاه باران..بگذار باران عشقت بر من ببارد... تا من در زیر این قطرات مست و سیراب شوم..! نفس تازه ات را عطر برگهای بهاری کن...ببین رقص قاصدکها را.. بگذار کویر دلم به دریای دلت راه یابد.. 

میخواهم فرهاد تو باشم...بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم..   

می خواهم با تو به اوج ابرها سفر کنم..

 بیا با عشقی ناب..!

آسمان عشق میداندکه من تو را چگونه دوست میدارم...


برچسب‌ها: آسمان عشق من ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


و من چه قدر ساده ام
18 اسفند 1385 ساعت 12:26 قبل از ظهر | بازدید : 138 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 قطار میرود...

تو میروی...

تمام ایستگاه میرود...

و من چه قدر ساده ام...

که سالهای سال...

در کنار این قطار رفته ایستاده ام...

و همچنان...

به نرده های ایستگاه رفته...

تکیه داده ام...! 

 

 

 

برچسب‌ها: من چه قدر ساده ام ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قسم به غزل صدایت
دو شنبه 15 اسفند 1385 ساعت 12:55 قبل از ظهر | بازدید : 170 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

نگاهت میکشد مرا...چشمان تو آتشم میزند...قسم به غزل صدایت...میمیرم رهایم نکن...هر لحظه یادم تو را میخواند...ستاره عشقم با تو سخن میگوید...تو ماه آسمان منی... به جای چشمان تو از آن شبی که دیدمت...نگاهم را به اسمان دوخته ام...میبینم نگاه عاشقت را...و تو چه سکوت کرده ای...مرا میکشد...سکوت عاشقانه ات...

برچسب‌ها: قسم به غزل صدایت ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چند قطره اشک
شنبه 13 اسفند 1385 ساعت 11:20 بعد از ظهر | بازدید : 185 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

نمیدانم چرا صبح نمیشود...چند قطره اشک بیشتر نمانده...صدای شر شر باران...از یک سو...و صدای موسیقی قلبم از سوئی دیگر...احساسم را کشتی...قلبم را له کردی...و عشقم را بیرون کردی...گفتی برو...آخه من کجا را دارم که برم...غرورم رو شکستی...دستهایم را رها کردی...گفتی برو ...آخه بی تو کجا برم...قلبم پیش توست...نفسم پیش توست...عشقم نزد توست...آخه اگه برم میمیرم...باز تو بی وفائی کردی ...قلبم را شکستی و بسویم پرتاب کردی...حالا من باید بنشینم...تکه های قلبم را جمع کنم...باشه خیالی نیست...میرم...بی تو...با قلبی شکسته...خیالی نیست...عشقم...

برچسب‌ها: چند قطره اشک ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


کربلا پابرجاست ...
چهار شنبه 10 اسفند 1385 ساعت 1:29 قبل از ظهر | بازدید : 291 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

مداحی شاخه های لخت انار را میشنوم...

چه زنجیری میزنند ساقه های نازک انگور...

وقتی شاخه های لخت انار روضه می خوانند..

و باد گلاب میپاشد بروی درختان...

و عاشورا چه مظلوم مینگرد ناله های یتیمان را...

و دستهایی پاک میکند اشک کودکان را...

این دستهای غرقه به خون متعلق به کیست..؟!

آه..! این دستان چه آشنا هستند..! دستهای ساقی دشت کربلا...

.صدائی آنطرفتر به گوش میرسد: هل من ناصرٍ بنصرنی..؟!....

این صدای کیست..؟!

این صدای محزون و لبالب از درد بیکسی از آن کیست ..؟!

که نوایش به گوش همگان آشناست و اینگونه تا عمق جان را می سوزاند...

آه.....

هنوز مداحی بر قرار است...

کربلا پابرجاست ...

همیشه بوی عاشورا میاید...

  

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 ... 23 24 25 26 27 ... 28 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
نظر سنجی

شما دلنوشته را با چه متنی دوست دارید

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 230
بازدید کل : 174413
تعداد مطالب : 279
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های روزبه جاوید و آدرس rozbeh89.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 279
:: کل نظرات : 27

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 14

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 26
:: باردید دیروز : 3
:: بازدید هفته : 48
:: بازدید ماه : 230
:: بازدید سال : 741
:: بازدید کلی : 174413